باز بوی باورم خاکستریست
صفحه های دفترم خاکستریست
پیش از اینها حال دیگر داشتم
هرچه می گفتند باور داشتم
پیرها زهر هلاهل خوردند
عشق ورزان مهر باطل خوردند
باز هم بحث عقیل و مرتضی ست
آهن تفتیده ی مولا کجاست
{ نه فقط حرفی از آهن مانده است
شمع بیت المال روشن مانده است } ( 2 )
---
دست ها را باز در شب های سرد
ها کنید ای کودکان دوره گرد
مژدگانی ای خیابان خواب ها
می رسد ته مانده ی بشقاب ها
در صفوف ایستاده بر نماز
ابن ملجم ها فراوانند باز
سر به لاک خویش بردید ای دریغ
نان به نرخ روز خوردید ای دریغ
گیر خواهد کرد روزی روزیت
در گلوی مال مردم خوارها
من به در گفتم ولیکن بشنوند
نکته ها را مو به مو دیوارها
---
با خودم گفتم تو عاشق نیستی
آگه از سرّ شقایق نیستی
غرق در دریا شدن کار تو نیست
شیعه ی مولا شدن کار تو نیست
{ نه فقط حرفی از آهن مانده است
شمع بیت المال روشن مانده است } ( 2 )
---
دستها را باز در شب های سرد
ها کنید ای کودکان دوره گرد
مژدگانی ای خیابان خواب ها
می رسد ته مانده ی بشقاب ها
در صفوف ایستاده بر نماز
ابن ملجم ها فراوانند باز
سر به لاک خویش بردید ای دریغ
نان به نرخ روز خوردید ای دریغ
گیر خواهد کرد روزی روزیت
در گلوی مال مردم خوارها
من به در گفتم ولیکن بشنوند
نکته ها را مو به مو دیوارها
خییییلی زیبا و پر معنی هست واقعا!!!!