توی معرکه هستی تا سرم رو گردوندم
یه وقت دیدم گذشت عمرو
یه وقت دیدم گذشت عمرو
روی دسته خودم موندم
...
دیدم غربت اجباری شده یه جور گرفتاری
دیدم عجب بلایی شد این روزهای تکراری
با این روزای بی برگشت
که هیچکی نیست به یاد من
دیدم فقط خود عشقه که میرسه به داد من