:: قدیم موزیک │ دانلود اهنگ قدیمی ::

:: قدیم موزیک │ دانلود اهنگ قدیمی ::

... گلچینی از بهترین آهنگهای ایرانی ...
:: قدیم موزیک │ دانلود اهنگ قدیمی ::

:: قدیم موزیک │ دانلود اهنگ قدیمی ::

... گلچینی از بهترین آهنگهای ایرانی ...

دانلود دکلمه غمگین

بهر هر یاری که جان دادم به پاس دوستی

دشمنیها کرد با من در لباس دوستی

...

تنها تویی تنها تویی در خلوت تنهایی ام

تنها تو می خواهی مرا با این همه رسوایی ام

...

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم 
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
...

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست

یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست

...

غمی خواهم که غمخوارم تو باشی

دلی خواهم دل‏آزارم تو باشی

جهان را یک جوی ارزش نباشد

اگر یارم اگر یارم تو باشی

...

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

...
عاشقم ، سوخته ام ، وابگذارید مرا
لحظه ای با دل شیدا بگذارید مرا

...

تو را با غیر می بینم،صدایم در نمی آید

دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

نشستم،باده خوردم،خون گریستم،کنجی افتادم

تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید

...

هرچه کردم که شوم با تو هم آغوش، نشد
یا کنم قصه عشق تو فراموش نشد

...
ایکاش که من خطا نمی کردم
دل را به تو آشنا نمی کردم
یا از تو به قهر می کشیدم پا
یا هستی خود تبا نمی کردم

...
خوبرویان جهان رحم ندارد دلشان
باید از جان گذرد هر که شود همدمشان
روزی که سرشتند ز گل پیکرشان
سنگی اندر گلشان بود و همان شد دلشان


http://s3.picofile.com/file/7973963866/Aks_Mojod_Nist_ghadimusic_.jpg
ناشناس - دکلمه

دانلود دکلمه + متن آهنگ در ادامه مطلب ...


ابوالفضل: بهترین دکلمه ای که گوش دادم، عجب صدایی،عجب آهنگ سوزناکی :( و عجب اشعاری.

 


(رهی معیری،وفای شمع)


مردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز

مرگ خود می‌بینم و رویت نمی بینم هنوز

بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم

شمع را نازم که می گرید به بالینم هنوز

آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت

عم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز

روزگاری پا کشید آن تازه گل از دامنم

گل بدامن میفشاند اشک خونینم هنوز

گر چه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست

در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز

سیمگون شد موی و غفلت همچنان بر جای ماند

صبحدم خندید و من در خواب نوشینم هنوز

خصم را از ساده لوحی دوست پندارم رهی

طفلم و نگشوده چشم مصلحت بینم هنوز

.

.

(رهی معیری،پاس دوستی)


بهر هر یاری که جان دادم به پاس دوستی

دشمنیها کرد با من در لباس دوستی

کوه پا بر جا گمان می‌کردمش دردا که بود

از حبابی سست بنیان‌تر اساس دوستی

بس که رنج از دوستان باشد دل آزرده را

جای بیم دشمنی دارد هراس دوستی

جان فدا کردیم و یاران قدر ما نشناختند

کور بادا دیدهٔ حق ناشناس دوستی

دشمن خویشی رهی کز دوستداران دوروی

دشمنی بینی و خاموشی به پاس دوستی

.
.
(زهره تهرانی)

تنها تویی تنها تویی در خلوت تنهایی ام

تنها تو می خواهی مرا با این همه رسوایی ام


ای یار بی همتای من سرمایه سودای من

گر بی تو مانم وای من، وای از دل سودایی ام

.

.


دانی که دلدارم تویی، دانم خریدارم تویی
یارم تویی، یارم تویی، شادی از این شیداییم

.
.
(عماد خراسانی)
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم 
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایی  
ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم
دم به دم حلقه این دام شود تنگتر و من
دست و پایی نزنم خود ز کمندت نرهانم
.
.
ترسم اندر بر اغیار برم نام عزیزت
چه کنم بی تو چه سازم شده ای ورد زبانم
.
.
(سعدی)

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست

یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس

که به هر حلقه موییت گرفتاری هست

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست

در و دیوار گواهی بدهد کاری هست

هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید

تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست

.

.

نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس

که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست

.

.

من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود

جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست

من از این دلق مرقع به درآیم روزی

تا همه خلق بدانند که زناری هست

همه را هست همین داغ محبت که مراست

که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست

عشق من نه حدیثیست که پنهان ماند

داستانیست که بر هر سر بازاری هست

.

.

(امام خمینی، بار امانت)


غمی خواهم که غمخوارم تو باشی

دلی خواهم دل‏آزارم تو باشی

جهان را یک جوی ارزش نباشد

اگر یارم اگر یارم تو باشی

ببوسم چوبۀ دارم بشادی

اگر یار پَرستارم تو باشی

رسَد جانم بفوق قاب قوسین

که خورشید شب تارم تو باشی

کِشم بار اَمانت با دلی زار

گر امانت‏دار اَسرارم تو باشی

.

.

(شهریار، حالا چرا)



آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر

این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

.

.

(علی عطهری کرمانی)


عاشقم ، سوخته ام ، وابگذارید مرا
لحظه ای با دل شیدا بگذارید مرا
من در افتاده ام از پا ، دگر ای همسفران
ببُرید از من و تنها بگذارید مرا
سرنوشت من و دل بی سر و سامانی بود
به قضا و قدَر اینجا بگذارید مرا
عاقلان ، راه سلامت به شما ارزانی
من که مجنونم و رسوا ، بگذارید مرا
خسته و کوفته از شور و شر زندگیم
یک دم آسوده ز غوغا بگذارید مرا
تلخ کامم که به غمخواری من بنشینید
شاد از آنم که به غمها بگذارید مرا
دل دیوانۀ عاشق ، نشود پند پذیر
بهتر آنست به خود وا بگذارید مرا

خودپرستی زشما دوست پرستی ازمن
غم جان است شما راغم جانانه مرا

کاش در آتش حسرت بسوزند مرا

کاش در آتش حسرت بسوزند مرا

کاش در آتش حسرت بگدازن مرا

کاش در آتش حسرت بگدازت چو شمع

آنکه در آتش غم بسوزاند چو پروانه مرا

یاد از ان شب که به دیوانگیم قهقهه زد
ریخت این سلسله زلف چو بر شانه مرا

گر نگشتی به مراد دلم ای چرخ مگرد

بی نیاز از تو کند گردش پیمانه مرا
عاقلان عیب من ازباده پرستی نکنید
عالمی هست دراین گوشه میخانه مرا
هستم ای رهرو هشیار خدا را مددی
یا به میخانه رسان یا به درخانه مرا

.

.

(مهدی اخوان ثالث، صدایم در نمی آید)


تو را با غیر می بینم،صدایم در نمی آید

دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

نشستم،باده خوردم،خون گریستم،کنجی افتادم

تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید

چه سود از شرح این دیوانگی ها،بی قراری ها ؟

تو مه ، بی مهری و حرف من از باور نمی آید

توانم گفت مستم می کنی با یک نگه ، اما
حبیبا ! درد هجرانت به گفتن در نمی آید
منه بر گردن دل ، بیش از این طوق جفاکاری
که این دیوانه گر عاقل شود دیگر نمی آید
دلم در دوری ات خون شد بیا در اشک چشمم بین
خدا را ! از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید ؟
.
.
(هاشم محجوب، مهتاب)

هرچه کردم که شوم با تو هم آغوش، نشد
یا کنم قصه عشق تو فراموش نشد
باده تلخ، مگر عقده گشاید ورنه
کام دل حاصل من زان دو لب نوش نشد
گریه کردی که چو پروانه مرا سوخته ای
شمع من! عاقبت این گریه گنه پوش نشد
گفتم ار مست شوی کام دلی گیرم لیک
گشتم از چشم سیه مست تو مدهوش نشد
شبی از بیخودی آغوش گشودی بر ما
قسمت ما دگر آن گرمی آغوش نشد
اشک آن بوسه که زد بر لب جانانه رقیب
آتشی در دلم افروخت که خاموش نشد
.
.
از سر کوی تو با دیده ی گریان رفتم
غم به دل ، خون به جگر ، اشک به دامان رفتم
داشتم خاطر مجموع ز دیدار تو ، لیک
عاقبت چون سر زلف تو پریشان رفتم
شیشه ی صبر دل از سنگ جفای تو شکست
لاجرم خسته و بیچاره و پژمان رفتم
آمدم سوی تو سر سبز و جوان ، خرم و شاد
پیر و آزرده دل و خسته و نالان رفتم
شوقم آورد به سرعت سوی تو همچو
لیکن از آمدن خویش پشیمان رفتم
.
.
(ایکاش که من خطا نمی کردم هما میر افشار )

ایکاش که من خطا نمی کردم
     دل را به تو آشنا نمی کردم
یا از تو به قهر می کشیدم پا
     یا هستی خود تبا نمی کردم
مستانه به شام تیره هجران
     ایکاش ترا صدا نمی کردم
چون ساغر می به بزم تو هر شب
     با خون جگر صفا نمی کردم
بر چشم سیاه مست و بیمارت
     دل را سپر بلا نمی کردم
 کاش آن همه اشک همچو گوهر را
     در دامن تو رها نمی کردم
کاش اول آشنایی ما بود
   تا با تو به جز جفا نمی کردم
.
.
خوبرویان جهان رحم ندارد دلشان
باید از جان گذرد هر که شود همدمشان
روزی که سرشتند ز گل پیکرشان
سنگی اندر گلشان بود و همان شد دلشان






( اخیش تموم شد،، چقد رو این پست کار کردم،،ولی ارزششو داشت)

دریافت: picofile

کیفیت: 128
حجم: 20.6
مدت: 22:31

نظرات 4 + ارسال نظر
akbar شنبه 22 آبان 1395 ساعت 12:03

ممنون بابت این همه زحمت .........تشکر کمترین چیزی که میشه به شما داد و بیان کرد

سیمین دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت 14:45

عالی بود
ممنونم از زحمات شماا

amirnima چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 22:47

با سلام
از زحمات شما بسیار ممنونم .
موفق و پیروز باشید .

ممنون

علی جمعه 15 خرداد 1394 ساعت 18:59 http://alired_blogsky.com

سلام دوست خوبم
.
بسیار عالی ..
.
موفق باشی

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد